روح واژه ی شب
کاش روح واژه ی شب را تو هم پیدا کنی
تا میان قصه هایت جا برایش وا کنی
روح چون کوهی که در احساس تو جان می دمد
می توانی با دوبیتی صخره را معنا کنی
کاش می شد واژگون سازی تمام دفترت
شعر پردردی بسازی درجهان غوغا کنی
دیگر از سوز عطش آتش نمی دیدی مسیر
کاش می شد آتش بر جاده را دریا کنی
بار دیگر چشمهای ما خیانت کرده اند
کاش بارانی بسازی چشم را رسوا کنی
برگ برگ روح شب را با نمی رد می شوی
یک شبت راکاش با این برگها فردا کنی
شعر از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
[ 12 / 11 / 1400 ] [ 9:50 ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]